خدایا باهات حرف دارم

بابایی من دخترم عزیز دلم .میخوام برم بیرون تا جایی که صدام یاری میکنه فریاد بزنم بگم اخه خدا خدا خدا....چرا این کار رو با ما کردی.دختر ۱۶ ساله من با کلی امید و انرزی چرا بدون این که تصادف کنه غدای بد بخوره یا اصلا علامتی داشته باشه یه هو بگه سرم درد میکنه و بیهوش بشه و ۶۷ روز بره تو آی سی یو و .....وقتی تو ای سی یو نگاهش میکردم اصلا فک نمیکردم مریضه تصور و تجسم من این بود که تو چنگال ظلم تو اسیره مگه گناهش چی بود ...الکی الکی دست و پاشو گرفتی تکلم رو گرفتی حافطه و تمرکز و توجه رو گرفتی اختیار ادرار رو گرفتی به چشمش اسیب زدی.استخوان جمجمه رو گرفتی .ترشح برای هورمونها را متوقف کردی...که چی بشه واقعامثلا حالا دستگاه کبریایی تو کج بود دخترم را بدبخت کردی راست شدخیلی سخته خدا خیلی خیلی سخته خدا...من پدرم...اتیشم زدی تو شهر به این بزرگی احساس بدبختی وتنهایی میکنم...همسرم را بیچاره و افسرده کردی دخترم بدبخت شد....اول جوونی حداقل ها را باید داشت که گرفتی باید درس میخوند عاشق می شد...کار میکرد با دوستاش بیرون میرفت جلو اینه ارایش میکرد....همه رو گرفتیزیبایی سر وگردن را به خاطر بخیه گرفتیزیر زانو رسوب کلسیم دادی که اگر هم با فیزیو تراپی بخواد راه بره مانع بشی..دقیقا داری لجاجت میکنی با ابن دختراگه گسی میگه امتحانه...حکمته یا هر شر و ور دبگه ای داره از روی خوشی حرف میزنه سرش نبومده....بابایی عزیز دلم سرتو تراشیدم که بریم اتاق عمل جمجمه قشنگتو که از دست دادی به جاش پروتز بزاریم تا سرت خوشگل بشهآها خدا یادت رفت راستی باعث و بانی لوله شنت تو مغز دخترم هم شدیخودت بگو چه باید میکردی که نکردی ..چه ستم و ظلمی هست که انجام نداده باشیدخترم یه دفتر شکر گداری داشت که همیشه از تو خدا کتبی تشکر میکر خدایا باهات حرف دارم...ادامه مطلب

گفتند تا ۴ شنبه یا ۵ شنبه نمیتونیم عمل کنیم جمجمه رو به این دلیل که داروهای ضد انعقاد خون را تا ۴ روز قبل از عمل جراحی نباید بخوره...ولی به ما نگفتن .....دوباره استرس من برای عمل ادامه داره ای کاش انجام شده بود.....بعدشم که باید بریم برای عمل جراحی زیر زانو که هدیه جدید خدا بود به دخترم که زانوش خم نشه ونتونه راه بره......قشنگ لجاجت خدا را حس میکنم نسبت به دخترم ...دست وپاشو گرفتی استخوان جمجمه شو گرفتی تکلم ودتمرکز وحافطه و هورمونهای استروزن و وازوپرسین رو گرفتی زیبایی سر و گردن رو به خاطر بخیه ها گرفتی....یه طرف صورت رو بی حس کردی...به چشمش اسیب زدی.....دیگه چه میخوایی بکنی با این دختر....خدا.....چه باید میکردی که نکردی خدا......تو صدها میلیارد انسان داری ولی من یه دختر داشتم از تمام این دنیای کثیف که تو افریدی....اینم که نزاشتی ....پس دقیقا به چه دردی میخوری حدا برای خونواده من....ما که التماس تو رو نکردیم برای تولد....دخترم را اوردی که زجه بزنه و لذت ببریحالا یه سری ادم بی خبر و خوش میگن من نیاید بگم اینا رو خبر ندارن که ممکنه سر خودشون بیاد اگر قصاوت کنن خدایا باهات حرف دارم...ادامه مطلب

وقتی به چهره معصوم و مظلومش نگاه میکنم که تا ۱۶ تیر سالم و شاد بود آزمون تیزهوشان داده بود لحظه شماری میکزد واسه نتایج ...اما زمانی که نتایج اعلام شد تو کما بود رو تخت ای سی یوآخ خدا چه دلی داری تو که رهاش کردی.....وفتی به سر قشنگش نگاه میکنم که جمجمه رو از دست داده وقتی به صورتش نگاه میکنم که تکلم نداره ....به چشمش اسیب زدی...زیبایی سر وگردن رو گرفتی به خاطر بخیه هادست و پاشو فلج کردیترشح برخی هورمونهاشو قطع کردیلوله شنت از معزش عبور دادیتمرکز و توجه و حافطه رو گرفتی ازشخدا دیگه چه باید میکردی با دختر من که نکردی...جرم این دختر این بود که گفت سرم درد میکنه بابا....جرم بعدیش این بود که تو خداش بودی.....تو که خدایی نکردی واسش....درست لحظه ای که هم من هم دخترم احساس خوشبختی داشتیم...همون لحظه تمام زندگی منو زیر و رو کردی خدا دختر من ۱۰ سال دیگه ۲۵ ساله میشد یعنی اوج جوونی چرا این بلا رو سرش اوردی.....آخه چرا.......حالا یه سری ادم بی خبر و بی اطلاع از روی خوشی یا کلیشه وار میگن حکمته امتحانه از این چرت وپرت ها یا می گن اصلا چرا حرف میزنی خبر ندارن قضاوت کنن به سرشون میاد....قانون طبیعت اینه.....جه کنم خدا که نه اجازه داریم تصمیم بگیریم برای تولد و مرگ و حتی نوع و روش زندگی همه رو خودت میبری و می دوزیبرای دخترم که بد دوختیای کاش بچه داشتی ای کاش دختر داشتی خدا میدیدی احساس سوختن یعنی چی.....هر چند بهتر از من میدونی ولی چرا دختر منو بیچاره کردی و عذاب میدی..... خدایا باهات حرف دارم...ادامه مطلب